پسره رو پیدا کردم باهاش منطقی حرف زدم بیاد حاج خانومو عقد کنه(دختر خاله خر و نفهم بیشعورم)
پسره گفت با خانوادم صحبت میکنم
بعد الان حاج خانوم میگه نه من اینو نمیخوام گفتم نمیخواستی غلط کردی پیش پیش خودتو بی عفت کردی
میگه من دروغ گفتم دو هفته از موعدم گذشته من هیچی بلد نبودم بچه الان تو شیکمم نبض میزنه من دیر فهمیدم
عصبانی شدم از موهاش گرفتم گفتم پس بیخود میکنی میگی نمیخوام قبول میکنی ازدواج کنی
من میگم اینا یکماه دیگم که عقد کنن باز بچه به دنیا بیاد تابلو میشه درست بهم نمیگه که معلوم نیس نکبت چندوقتشه
خدایا خودت بهم صبر بده من نمیدونم بچه مدرسه ایا کی اینقد جسور شدن پیش پیش هر گوهی میخورن