گلم مادر من گرید یک بود. سرطان زبان دااشت هشت ماه پیش عمل شد پرتو هم رفتیم حتی شیمی هم نشد جواب آزمایشاش خوب بود. دوباره از فروردین درگیر شد بیست روز پیش عمل شد نفسش با تراکه غذا با گاواژ کل کف دهان و زبانش برداشنه شده کل گردنش و قفسه سینه اش لنفش برداشته شده. دویست سیصد تا بخیه داره. زندگیم شده عین فیلم ترسناک!!!!
خدا نکنه ناامیدی از رحمت خدا بزرگترین گناهه. روحیه مون هم جنگنده ایم ولی نمیدونم چرا خدا یاریمون نمیکنه کمکمون نمیکنه. دکترش هم یعنی بهترین دکتر اصفهانه توی بهترین بیمارستان خصوصی عمل شد. مادر من فقط پنجاه سالشه از درون دارم نابود میشم وقتی میبینم این بلاها سرش اومده این همه درد میکشه حتی نمیتونه ناله کنه حتی نمیتونه حرف بزنه. خدارا با تمام وجودم قسم میدم به هرکسی دوست داره بهمون رحم کنه مادرم را شفا بده سلامتیش را بهش برگردونه. تنها پناه زندگیم مادرمه هییییییییچ کس را نداریم. فقط یک مادربزرگ داریم و خودمونیم حتی پدری هم ندارم تکیه گاهم باشه ما بچه ها شانه به شانه مادرم داریم مبارزه میکنیم با این بیماری لعنتی. دقیقا حستون را درک میکنم قلب آدم اتیش میگیره
کاش هیچ کس با سلامتی عزیزانش امتحان نشه.