گاهی زندگی یعنی پشت کفش هایت را بخوابانی و سلانه سلانه بکشانی خودت را به بطن تنهایی خودخواسته... گاهی زندگی یعنی دوست داشتن را بپیچی لای دستمالی، روزنامه ای چیزی و بگذاری اش بالای کمدی، پایین تختی جایی و با دست هایی در جیب آنقدر بیخیال بروی که دلت نخواهد سر برگردانی حتی؛ و مدام بگویی من خوبم، خوب؛ خوب ِ خوب اما خالی... گاهی زندگی می طلبد خودت را جدی بگیری!
دارم تمام تلاشم را می کنم که فکر کنم هیچی نشده! اما شده! به خدا شده! اینکه من اینجا نمیگم چی شده دلیل نمیشه که چیزی نشده باشه! برام آرزو کنید که این روزا بگذره؛ من خیلی وقتا غر زدم گفتم همه چی بده؛ اما این دفعه واقعا از همیشه بد ترم! برام آرزو کنید که از این روزها بگذرم و بتونم دوباره پا شم! تنم درد می کنه؛ زمین خوردم! نمیشه زمین خورد و گریه نکرد!!