چند شب پیش سه تا آرامبخش خورده بودم
چون ترس شدید از امتحان دارم حالم بده بود
ب دوست صمیمی زنگ زدم باهاش حرف زدم بعد شارژم تموم شد دوباره شارژ گرفتم بهم جواب نداد دیگه فرداش هم گفت که حوصله نداشتم
ولی اون وقتی ناراحت بود ساعتها باهاش حرف میزدم
در مورد قهر باباش و داداشش دعواش با باباش
کتک کاری با مامانش
واقع توقع نداشتم و دیگه جایگاه قبلی رو تو قلبم نداره