اون موقع ها که ۷سال سن داشتم به بابامو خیلی اذیت میکردم مامان بزرگم فوت کرده بود تو حسینیه داشتن چایی میریختن به بابام گفتم بدو به من بده چایی رو ببرم من خوبم پول بهم بده پیش همه خجالت کشید بعد شب که اومدیم خونه برام شکلات خریده بود خیلی ناراحت شدم چیکار کنم فراموش کنم هرچی بهم بگیر حق دارین😭😭😭😭😭😭😭😭😭
1399/12/12 بهترین سال و روز و تا 1400/9/16 از آن روز دیگر هیچ چیز مثل قبل نشد...
منمیه بار بابامو سرش داد کشیدم و از شونش هلش دادم (داشتیم خانوادگی دعوا میکردیم) من و خواهرام طرف مامانم بودیم خیلی دلم سوخت براش البته دعوا تقصیر خودش بود
عقل همیشه در تعقیبم بود اما من سریع تر بودم........