عزیزم ممنون
چه قدرم که شما سختت شده
منم خونه خودم بودم ولی از روز سوم که درد و سوزش بخیه هام شروع شد رفتم خونه مامانم و اونجا بر خلاف شما بیشتر تونستم استراحت کنم
الان خیلی حال بخیه هام خوبه و همش افتاد جز یکیش
ولی منم همش سعی میکردم وانمود کنم که حالم خوبه چون اگر یه ذره حالم بد میشد همه میگفتن دیدی بهت گفتیم طبیعی بده و سز آسون تره
به نظر من آدم واقعا باید عاشق زایمان طبیعی باشه وگرنه خیلی بد سرش میاد
و بدتر اینکه بخواد زایمان طبیعی اش رو با سزارین قبلیش مقایسه کنه
اگر کسی عاشق طبیعی نباشه قطعا خیلی از لحاظ روحی ضربه میخوره
به آقامون گفتم رفتم زایمان طبیعی کنم که بعدش راحت باشم و....نه این که بعدشم نتونم راه برم
گفت چی میگی؟ اتفاقا تو که زایمان طبیعی رو برای راحتی اش انتخاب نکردی
اگر دنبال راحتی بودی که قشنگ میرفتی برا سزارین،
اول همین شهرستان قبولت می کردن با هزینه 200هزارتومن نه این همه درد می کشیدی نه بعدش اینقدر اذیت میشدی نه غریبی می کشیدی نه این هممممممه هزینه میکردی
گفت تو هدفت چیز دیگری بودی هدف این نبود که راحت باشی
دیدم واقعا راست میگه.....
و فهمیدم که زایمان طبیعی سخت هست اما اگر کسی واقعا عاشقش باشه این درد ها براش آسون میشه و باز هم میگه بچه بعدی رو طبیعی میارم
بچه های این تاپیک به نظرم همه عاشق طبیعی هستن
مخصوصا وی بکی ها .....
ان شاالله که خدا هم ازمون قبول کنه .... و این آرزوی زایمان طبیعی برای رضای خدا و خوشحالی خدا باشه نه چیز دیگری....