شوهرم به کل خانواده ش کمک میکنه پنجشنبه عقد خواهرزاده شه اون وقت به منکه میرسه میگه ندارم حتی پول یه رنگ موی ساده هم ندارم بخرم بزارم۰۵ ماهه چون میخاد کارشو عوص کنه مونده تو خونه معازه شو با همه امکانات مفت ومجانی داد به داداشش با ۳۰۰ میلیون پول گفت تو بچگیم خیلی بهم میرسید الانم چون میخاد راصی بشم خونه رو بفروشه من تو فشار شدید مالی گذاشتع
بخدا دارم داعون میشم تو هر مناسبتی خودشو کشیده کنار چون میدونست مامانمم تامینم میکنه دیگه نصمیم دارم به مامانممم نگم فردا وقت ارایشگاه دارم باید کنسل کنم همه فامیلا فیس وافاده ای من چطوری برمحالا ببین واسه کادو هم پول نداره😭
نه دلم واسه مامان وبابای پیرم میسوزه هیچ کدوم از بچه هاشون خوشبخت نشدن میگم با ۱۴ سال جدا بشم که چی تازه برادرم جدا شده با یه بچه برگشته پیش مامان وبابام اونا فکر میکنن حالم خوبه برم داعون میشن
بمیرم برات میفهمم من جدام ولی هیچ فرقی با باهم زندی کردن مدارم همش با اوناوس هنوز خونه نیومده
بقران دیونه شدم عصب معده آوردم بالا دیگه شب و روز فکر میکنم میخوام خودمو بکشم شوهرمم اخلاقش خوب نیست ازش متنفر شدم هی نمیدونم معنی زندگی کردن و زناشویی یعنی چی