وای من بچه بودم مامانم مدام چهرمو مسخره میکرد و وقتی یه مهمونی میومد خونمون میگفت دخترشون چقدررخوشگل بود و ازچهرم ایراد میگرفت ،من بزرگ شدم هرررجا میرفتیم از چهرم تعریف میشد فامیل و آشنا و غریبه کم کم مامانم دیگه مسخره کردنمو گذاشت کنار ،اینم بگم من عاشقه تیپ زدنو ارایش لایت و کارهای دخترونه و اینام ،مامانم اصلا اصلا بخودش نمیرسید ،دیر ب دیر حمام میرفت ،الان مثلا من امروز برم ارایشگاه منو ببینه همون روز باااید بره ارایشگاه ،برم حمام اونم رفته ،لباس بخرم همون لباسو اونم خریده وای کلافه شدم ،یه هفته به خودم نرسم اون یه هفته رو بیخیال خودش میشه ،
وای خوب چه اشکال داره
عجیبه
مامانته خب چه اشکالی داره
ميفهمم چي ميگي ولي درك نميكنم
به خودت برس ولی جار نزن
برو آرایشگاه چیزی نگو
لباس بخر همون روز چیزی نگو
بعدشم رک و مستقیم بگو دوست دارم متفاوت بپوشم شما به سلیقه خودت انتخاب کن
یا موقع خرید لباس اگه باهم میرید بزار مامانت مال خودشو انتخاب کنه بخره بعد ت اونی که میخوای رو بخر
ولش کن. مامان من از مامانت صد برابر بدتره ولی من به این فکر میکنم که یه روزی میمیره غصه م میشه و میگم بذار بکنه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
17 ثانیه پیش
17 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
