با یه آقای مجردی آشنا میشید میرید پنهونی و دور از چشم خانواده ازدواج میکنید باهاش
پدر همسرتون بعد فهمیدن ازدواجتون همه اموالی که به شوهرتون داده بود پس میگیره
شوهرتونم بی پول میشه
پدرشوهرتون برای دخترش خونه مستقل گرفته و خرجشم میده
تصمیم میگیرید برید خونه خواهر شوهر ولی اون راهتون نمیده و اول بهونه پدرشوهرتون رو می‌کنه بعدشم بهونه بچتون رو
ک من نمیتونم نگه دارم ببر بذار پیش باباش
به پدرشوهره حق می دم
کار پدر شوهر و خواهر شوهر نرمال هست
نه واقعا بدم نمیومد،انتخاب خودم بوده که همسرم رو تنها بخوام بی خانواده، الانم باید با خودش معلوم کنه چند چنده
رضایت خانواده ها خیلی خیلی مهمه اگه بدون رضایت اونا کاری انجام بدیم نباید توقع کنیم ازشون حق با اوناست
نه
پای تصمیمی که گرفته زودم وایمیسادم از بقیه توقع نداشتم
وقتی پنهانی با پسر مجردش ازدواج کنم باید انتظار هر برخوردی و داشته باشم پس باید از قبل فکرش و میکردم
واااااا،اون پدرشوهر خواهرشوهر باید بدشون بیاد از عروس،
پنهونی ازدواج کردن دو قورت و نمیشونم باقیه
