بعد دوروزه اومدیم
امروز منو شوهرم از صبح رفتیم شهرو بگردیم
ساعت شیش و نیم عصر دیدم مادر شوهرم زنگ زده گفته مرضیه(خواهرشوهر ناتنیم) گفته زنگ بزن ببین بچه ها کجا رفتن شهرو گشتن یا ن
البته مادر شوهرم زن خیلی خوبیه و ذاتشو میشناسم
الان من یکم ناراحت شدم گفتم واسه چی زنگ زدن
ناگفته نماند ما مسافریم توی این شهرو بعد سیزده سال شوهرم اومده اینجا
ایا حساسیت و ناراحتی من جایز هست یا ن
کلا تماسش سی ثانیه ام نشد ی حالی پرسید زود قط کرد حدود هشت ساعتم هست ک بیرونیم
بیچاره میخواسته ی خبر بگیر
دیگه شور هر چیزو درنیارید😑
نگران شدن عزیزم
ناراحتی نداره
چقدر تاپیک میزنی
کشتی بدبخت رو
نخونده میگم حساسی از بس تاپیک زدی
وا بده زن اوووف
نه تنها حساسی بلکه ممکنه خیلی دنبال حرف و حدیث باشی
خب ۸ ساعته بیرونید ، خواسته خبر بگیره که مشکلی پیش نیومده باشه ، به هر حال مهمونید و بعد سالها رفتین اونجا
به نظرم کار بدی نکرده ، اتفاقا اهمیت داده و احترام گذاشته
چرا همه چیز و گنده میکنید
ذهن و فکر مریضی دارین
خوبه خودت میگی زن خ بی هستش
تازه احوالتونو پرسید اگه انقدر تو گوش شوهرت میگفت تا لگبرگردین خونه میخواستی چیکار کنی
دلم واسه مادرشوهرت سوخت با همچین عروسی
تو دیگه کی هستی!!!
خدا رحم کنه به اطرافیانت
یه نگاه به تاپیکات بنداز
خودشناسی میشه خودش
مهمانشون ۸ ساااااعته بیرونه
بعد از ۱۳ ساااال
بنظر من شما مهمان های عجیبی هستید
حرامه
تاپیکتو دیدم گفته بودی دعوت کردن ولی من دوست ندارم مادرشوهرم با ما باشه الانم با یه زنگش تاپیک زدی، برو به مسافرتت برس به جای این کارا
زنگ هم نمیزد تاپیک میزدی لابد ک خبری ازمون نمیگیرن😐🫠
