درود امیدوارم حالتون خوب باشه
من تقریبا ۱۸ سال سن دارم
تقریبا ۵.۶ سال پیش تو کوچمون میرفتیم با دوستامون بازی میکردیم و خب همسایه ی دختر داشتیم این همسایه خیلی خوشگل بود جوری ک من چند بارک میدیدمش بهش حس پیدا کردم اون هم دقیقا مثل من بود همش به من نگا میکرد وقتی میرفتم تو کوچمون میامد تو بالکن (حیاط جلو) کلا چشش به من بود
وقتی بقیه بچه ها میدیدن ک مثلن این منو نگا میکنه من اونو حسودی میکردن و فاز مذهبی و غیرتی بر میداشتن و منم چیزی نمیگفتم خب این روند ادامع داشت تا موقعی ک کرونا اومد و قرنطینه شد ک اصن از اون موقع به بعد خدم نتونستم برم بیرون و بزرگ شدم و ۱۵ سالم شد از همون موقع من به فکر این نبودم و سرم تو بازی و لاک خدم بود تو خونه بودم بیشتر تا اینک این سه سال سریع گذشت مثل برق و باد بعد خب این دخترو وقتی دیدم بیشتر بهش حس پیدا کردم جوریک همش میرم از پنجرمون پنجره خونشونو نگا میکنم هر وقت بارون میامد با وجود اون زیبا میشد واسم دنیا اما بدیش، این بود نامزد کرده بود و چون تو فرهنگشون باید دختر در بچگی توسط فامیل گرفته بشه اینم تو این شرایط دچار شده بود خلاصه دیگ تا الان ک یه سالی میشه فهمیدم فاز شکست عشقی و اینا برداشتم
نمیتونم هر کاری کنم از فکرش بیام بیرون خونمونو هم قصد داریم از اینجا ببریم ولی میدونم وضعیتم بعدش بدتر میشه
شما خدتون اگر احیانا میتونین در مورد داستان هاتون بگین
درسته حرفام براتون ممکنه مسخره بنظر بیاد ولی خب خواست ادمیه ممکنه تو هر سال هزار تصمیم بگیره❤
شما هم دوست داشتید خاطراتتونو بگین از عشق بچگی و یا الان ک دچارش هستین