از مادربزرگم پرسیدم از مرگ نمی ترسی؟ بهم گفت نه عزیزم من اتفاقاً مشتاقم که برم......🖤
گفتم برای چی؟ گفت من دیگه خسته ام از زندگی.....🙂🖤
گفت همه همینجوری هستن وقتی پا به میان سالی میذاری ناخودآگاه از همه چی میبُری ، خسته میشی ، دیگه هیچی برات جذابیت نداره همه چی برات میشه تکراری .....🖤
گفت دلم میخواد یه جایی باشه فقط بخوابم و بیدار نشم....🖤
حالا میفهمم چرا مامان بزرگ ها و بابا بزرگ ها از مرگ نمیترسن ، خسته هستن خسته از اینجور دوام آوردن.....🖤✔️