شوهرم توی جمع خانوادش بامن سرد برخورد میکنه ,و براش مهم نیست بود و نبودم ,اصلا میگه چندروزی برو خونه خودتون
و حالا من زنگ بهش نزدم و اونم زنگ نزد احوالمو بپرسه ,رفته خونه پدرش ,و روز بعد رفتم خونه پدرش دیدمش که با دختر داییاش گرم گرفته و شوخی میکنه و هر وقت بمن میرسه توی صورتم نگاه هم نمیکنه البته سالهاست توی خونه هم بهم بی اعتنایی میکنه ,منم دیگه مثل خودش شدم , باهاشون گرم گرفته بود وتازه خواستم برم بهش زنگ بزنم ,اما نزدم چون خودش گفت برو خونه پدرت ,واون حتی یه بارم بامن تماس نگرفت وصبحش دیدم رفته دم خونه دختر داییش و یک طوطی رو برای کنار طوطی های خودش اورده خونه پدرش ,