سال های زیادی تهران باشید بچه بزرگ و خونه و درآمد خوب داشته باشید ولی خسته و دلتنگ شهر خودتون و از شلوغی و آلودگی بیزار باشید چیکار می کنید
از یه طرف موقعیت بچه ها و درآمد چیزی نیست که ازش صرف نظر کرد از یه طرفم مگه آدمیزاد چه قدر زنده ست تنها بمیره بابام پیر و مریضه قلبم مچاله ست یه خواهر دارم هرگز پیش هم نیستیم چه تو خوشی چه تو ناخوشی
بعد اینهمه سال عادت نکردم
میزنه به سرم جمع کنیم بریم ترس آینده بچه ها رو دارم. بگم بمونیم تا بازنشستگی شاید اینجا ازدواج کردن چه خاکی تو سرم کنم عمرا بذارم اونا هم غربت بکشن تنهاشون نمی ذارم ولی تو تهران می میرم دفن می شم می پوسم