2777
2789
عنوان

داستان زندگیم😞😭

628 بازدید | 48 پست

کوچیکتر ک بودم بابام اعتیاد داشت و هیچوقت پیشمون نبود واسه همین مامانم خودش تنهایی منو خواهرمو بزرگ کرده عمو هام هم از این سو استفاده میکردن وقتایی ک بابام خونه بود جلوی من بابامو میزدن و با مامانم دعوا میکردن 

هستین بقیشو بگم؟

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

یکبار ک بابام خونه نبود داشتیم شام می‌خوردیم یهو احساس کردیم یه صدایی از حیاط میاد،عمو هام از پشت بوم افتادن خونمون(همسایه ایم)و به مامانم گفتم کاری میکنیم ک دیگه نتونی بچه هاتو ببینی اگه میخوای زنده بمونی طلاق بگیر و برو

اینم بگم ک پدربزرگم به عمو هام یه خونه ماشین و مغازه داده ولی برای ما فقط یه خونه ی کوچیک داد برای همین عمو هام از حسودی هر سری یه بهونه میاوردن برای دعوا

یا مثلاً وقتی می‌رفتیم خونه عمه ام دختر عمو هام و دختر عمم منو اذیت میکردم موهامو میکشیدن و به من می‌گفت خدمتکار کلفت نوکر و... 

و چندین بار تا حالا منو انداختن تو اتاق چراغو خاموش کردن و درو قفل کردن منم فقط ۶ یا۷ سالم بود

چه خانواده بابای گوهیی

^===خوشبختی چون سرابی دور دست .‌.و دل دریغ؛از نوری در این سیاهی ....این بغض سنگین -__- این خستگی مفرط ---این حس تهی ؛؛ همه و همه ؛ داستانی ست  که هرگز به پایان نمیرسد ===^

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792