خلاصه میگم
۶ سال زندگی
نگاع چپ ب کسی نکردم
۱ سال تمام شوهرم بم بی توجه بود هیچ جا منو نمیبرد و...
ب اصرار رفیقم گول خوردم رفتم بیرون فقط گفتم یه دوره
طرف اینقد اصرار کرد ک قبول کردم
اینقد محبت کرد اینقد کمبود داشتم... ک دل بستم
اون از هیچ نظر از شوهرم سر نبود
همش باهاش بودم میگفتم کاش شوهرم اینقد خوب بود
شوهرم خوب شد بعد از اینک خیانت رو فهمیدا
اما دیگ دیر بود 🙃
خیلی خلاصه بود
با یاداوریش قلبم درد میگیره
یادمه ۱ سال زیر شکم درد داشتم شوهرم منو دکتر نبود بخاطر بیپولی
اما اون ک غریبه بود یه لحظه زیر شکممو نگه داشتم ب زور منو برد دکتر
دکتر فک کرد شوهرمه گف عفونت و.. کلی خجالت کشیدم ک صداش کرده گفته اما اون اصلا ب روی خودشم نیاورد
بعد از اونم هرگز با کسی خیانت نکردم و چشمم طرف کسی نرف شوهرمم میدونس مقصره