تو خونه بودیم ی بحث خیلییییی کوچیک بین من و همسرم پیش اومد همسرم گفت بیا بریم خونه بابام منم گفتم حقیقتش کار دارم امروز نمیتونم اونا ام خونه ی ما بودن
اینم بگم خونواده همسرم به شدت از لحاظ فرهنگی مالی از هر لحاظ از ما پایین ترن جوری ک ازدواج کردنی کل فامیل رو بسته گفتن در شعن شما نیست ولی همسرم خیلی آقاست من به خاطر اون به این ازدواج رضایت دادم
خلاصه بعد این بحث کوچیک پدرشوهرم بلند شد داد و بیداد مثل زنای بدکاره خودمو خونوادمو فحش های رکیک داد اولش زبونم بند اومد و هیچی نگفتم ینی تو شوک بودم اخه من مگه چیکار کرده بودم
تحصیل کرده ام معلمم از خونواده ی خیلی سطح بالا اومدم بابام تاحالا اونجوری باهام رفتار نکرده بود
خلاصه ما تو ساختمون آبرو داشتیم تاحالا صدامو بلند نکرده بودم ک تو آپارتمان کسی بشنوه
رفت تو راه پله شروع کرد به داد و بیداد و لعنت و فحش و همسرم رفته بود بگیرتش رفت تو کوچه داد میزد ازین برا تو زن نمیشه خاک تو سرت زنیکه پدر.س.گ مادر فلان فلان شده هر چی از دهنش در میومد گفت منم فقط تونستم بگم از خونم گمشید بیرون و از شوک عصبی از حال رفتم😭😭😭
امروز شنیدم رفتن همه جا پر کردن من غشی هستم
خدایا خودت کمکم کن با این قوم الظالمین کنار بیام
حالا آبروی رفتمو چجور جمع کنم😭😭