سلام عزیزان خوبید
شب همگی خوش خداقوت خسته نباشید
دوستان دلم بقدری گرفته که اندازه نداره چندروزه بقدری نگرانم واشکم سرازیره من معاون مدرسه هستم ۸ سال بچه دارنمیشدیم به پابوس امام رضاعلیه السلام رفتیم موقع خداحافظی ازاقاازباب الجوادبرگشتیم ناخودآگاه کمی ازچمن های باغچه روچیدم بادل شکسته گفتم امام جوادبرگشتم دامنم روسبزکن باورتون نمیشه درعرض شایدیک ماه بصورت معجزه آسایی به مافرزندپسری دادن که من دیوانه واراین بچه رودوست دارم اگه کوچکترین سرسوزنی داشته باشه قلبم بصورت خدایی میفهمه
الان حدوددوماهه که ۱۸ سالش تموم شده ولی بگم شوهراولم بااینکه درظاهر همکاری کردتابچه رواوردیم درست بلافاصله بعدازاوردن بچه آبروریزی راه انداخت که گفتن نداره من بلافاصله مهریه وتمام حقوق قانونی خودموبخشیدم وبابچه م ازون شهررفتیم وخدای مهربون دنیایی پرازارامش برامون رقم زد ومجدداازدواج کردم خداراشکر
ازموقعی که بچه م ۱۸ سالش شده شناسنامشوبرای کارای گواهینامه ونمیدونم موتوربنامش زدن و اینجورچیزا دستش بوده نمیدونیدبحال مرگ افتادم هرچی میگم مامان شناسنامتوبزارمن میرم دنبال کارات قبول نمیکنه تااینکه متوجه عبارت توشناسنامش شده وبراش سوال پیش اومده ک این جمله چیه الان حدودده روزه اشکم بندنمیادمتوجه شده ک بچه ی خودمن نیست دارم میمیرم دارم ذره ذره جون میدم خواهش میکنم دعام کنید خداکمکم کنه بچه م عاقبت بخیربشه وخودمم واینکه عزیزان اگرکسی تمایل داره اینکاروانجام بده خیلی مهمه که زن وشوهردرزندگی اختلاف اساسی نداشته باشند وعشق الهی درسینه داشته باشند