2777
2789
عنوان

بیاید یک داستان واقعی از یک عشق جاویدان براتون تعریف بکنم

| مشاهده متن کامل بحث + 444 بازدید | 53 پست

موقع ناهار تمام اون حرف هارو دم گوش عمو گفتم . از صورت کبود و چشم های گریون و حال پریشون مریم صحبت کردم اما عمو حتی به اندازه یک جمله لب به شکایت در مقابل پدربزرگ باز نکرد و از عشقی که به مریم داشت هیچ چیزی نگفت

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

در نهایت بدون خواسته قلبی مریم این ازدواج سر گرفت و مریم به عقد عمو محمد در اومد .


به خاطر علاقه ای که من همچنان به مریم داشتم و به خاطر مهربونی که اون به من داشت همیشه به مریم سر می زدم .

هر روز مریم جیب های من رو از خوراکی پر می کرد تا من یک خبر کوتاه از حال عمو علی بدم .

مدتی بعد مریم صاحب یک دختر شد و مادر شد . اما همچنان شعله عشقی که به عمو علی داشت روشن بود و همیشه جویای احوالش بود . دختر مریم ۳ ماه بود که عمو محمد یک شب تو خواب سکته کرد و فوت کرد .

2803

بعد از چهلم عمو ، پدر مریم به روستا اومده تا مریم رو برای همیشه به شهر ببره .

من به دلیل وابستگی که به مریم داشتم اون روز غم زیادی رو از رفتنش تحمل کرد و با گریه به بغل مریم رفتم .

مریم در گوش من بهم گفت ، گلنار جانم اگر می خوای که من نرم برو و به عمو علی بگو ، مریم داره میره و اگر بخوای می مونه .

من پیغام مریم رو به عمو رسوندم اما عمو با یک اخم عمیق تذکر داد که دیگه حق ندارم پیغامی از مریم رو به گوشش برسونم .

توی اون غروب غم‌انگیز من با مریم خداحافظی کردم و اون برای همیشه رفت .

چندین سال بعد عمو علی هم با دختری از فامیل ازدواج کرد .

من ۱۳ ساله شده بودم و روستای ما برای پایه تحصیلی من دیگه مدرسه نداشت .

اما چون پدرم برای تحصیل ارزش زیاری قائل  بود به شهر رفتیم تا من و برادرم به مدرسه بریم .

2804

روز اول مدرسه بود و در کمال تعجب مریم رو دیدم . کمی پیر تر شده بود  اما همچنان زیبا بود .

معلم دوم راهنمایی مدرسه ما بود و من از دیدن دوباره مریم بی نهایت خوش حال بودم .

در بین صحبت ها و محبت هایی که مریم به من داشت متوجه شدم اون هم با سرهنگ ثروتمندی ازدواج کرده و یه پسر تازه متولد شده دارن .

سال بعد من از مدرسه رفتم و دیگه مریم رو ندیدم ......

بعد از چهلم عمو ، پدر مریم به روستا اومده تا مریم رو برای همیشه به شهر ببره . من به دلیل وابستگی که ...

اعصابم از دست علی خورد میشه همش .چرا اینقدر بی رگه

  اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم   

سال ها بعد من برای ثبت نام دخترم برای کلاس اول به مدرسه رفتم .

برای گرفتن امضا از مدیر مدرسه به دفتر مدیر که رفتم مریم رو پشت میز دیدم . هم دیگه رو بغل کردیم و کمی با هم صحبت کردیم . ماه آخر کاری مریم بود و قرار بود بازنشسته بشه .

 به  وقت عصر اون رو به خونم دعوت کردم و در اون عصر مریم ادامه سرنوشت خودش رو برام تعریف کرد ....‌

2805

ادامه داستان به زبان مریم :

با دل پر خون به خونه پدرم برگشتم.  برای تحمل درد این عشق به درس و کتاب پناه بردم . تحصیل کردم و به عنوان معلم استخدام شدم . مدتی بعد دوست پدرم که سرهنگ بود به خواستگاری من اومد.  

سرهنگ در زیبایی و اخلاق و شخصیت والا هیچ کم نداشت و حتی از پدرم هم ثروتمند تر بود . برای دختر من هم پدری کرد و برای اون هم چیزی کم نزاشت .

من به واسطه احترامی که سرهنگ به من می زاشت کنار اون زندکی خوبی داشتم و متقابلا برای اون خانمی کردم .

اما داغ عشق علی در دلم همچنان شعله می کشید . صبح ها با تصور اینکه علی قراره به خونه بیاد غذا می پختم . در ذهنم برلی علی ارایش می کردم و لباس زیبا می پوشیدم اما در نقطه ای از زندگی  به جنون رسیدم . زندگی ما خوب بود ولی من از همسرم جدایی و طلاق خواستم . اون هم در حالی که پسرمون ۵ سالش بود .

سرهنگ علتش رو خواست و من بدون هیچ ترسی تمام ماجرا رو براش تعریف کردم .

در پایان داستان من ، سرهنگ فقط گفت باشه . ولی بدون تو همیشه دوست و رفیق من هستی هر وقت به کمک نیاز داشتی بگو .

بعد از طلاق ما اون همچنان برای هر دو بچه من پدری کرد و بیشتر از من به اون ها محبت می کرد . یک روز از سر جنون و خشمی که از نا مردی علی در حقم به وجود اومد به هزار روش شمارش رو پیدا کردم و بهش زنگ زدم .

به علی ابراز نفرت کردم و گفتم بابت عشقی که  به من دادی و چون  تمام زندکی من رو به آتیش کشیدی تو رو نمی بخشم.

2801
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز