من چندوقت پیش یه جراحی داشتم منشیش همینجور عقده ای بود وجالبه توی بیمارستانم کارمیکرد صبح هابیمارستان بود عصرا مطب
میرفتم. مطب عقده ای بازی درمیاورد
روزعمل توبیمارستان فهمیدم اونجاهم کارمیکنه فرداکه مرخص شدم شوهرم کلی گل ومیوه وکمپوت وآناناس اورده بود تا شوهرمودید حسابی تحویلم گرفت گفت تانسخه تومینویسم برو چندتاکمپوت ومیوه برام بیار گل هم اگه نمیخوای بده ببرم برای خواهرم زایمان کرده منم وایسادم نسخه رونوشت همه چیاموجمع کردم اومدم خونه کوفتم بهش ندادم خداحافظی هم نکردم باهاش توخماریش بمونه😂😂