بعد از ۱۲سال امسال میخواهیم تابستان بریممشهد شوهرم دو پاشو کرده تو یه کفش که باید ننم هم ببریم ، اعصابم خورده اخه نمیدونین همه چی فضولی میکنه اصلا نمیتونم هضم کنم که باهاشون بره مسافرت اونجا هم خراب کنه
امسال عیدمون زهرمار مون کرد، ما سر یه مسایلی با خواهر شوهر رفت و امد نمی کنیم البته خواهرشوهرم میاد ما نمیریم هی مادرش گیر داده بود که باید برین شوهرم هم کل تعطیلات فقط باهام بحث داشت در صورتی که این نرفتن تصمیم هردومون بود
خب بگو با مامانت برید شما نرو
خواهر و برادرن دیگه بعدا از چشم شما میبینن ایکاش رفت و امد کنید مشهدم اگر تصمیم همسرته احتمالا تنها هم برید شوهرت نمیذاره خوش بگذره چون مامانش نیست
یه اخلاقای خاصی داره که اصلا نمی دونم فارس چیه
مثلا میاد خونه ما انگار باهام قهره اصلا باهام نمیزنه یا دختراش زنگمیزنه میره با صدای اروم و یواش پچ پچ میکنه ،منم بخدا خیلی محترمانه پذیرایی و غذا....
بعدش هرچی من برا خونه میخرم اصلا نمیگه ها مبارکه یا به روم نمیاره میره به دختراش میگه بعد چند روز خواهر سوهرام به همسرم زنگ میزنن فلان چیزو برا خونتون از کجا خریدین باید شوهرم واسطه بشه عین اونو خواهر شوهرم بخرن خیال مادرشوهرم راحت سه تو رو خدا بگین فارس چبه این مادر شوهرم ؟؟؟
به شوهرت بگو بعده عمری میخایم یه مشهد بریم میخام راحت باشم حالا ایندفعه رو تنها بریم بار بعد با ننت
