من رابطه قبلیم رو تموم کردم به دلایلی و بعد اون یه آقای همکلاسی ،بهم پیام دادن که با بچه ها قرار گذاشتن برن بیرون و از منم خواست برم تا آشنا بشیم یا هم دانشگاهی ها و همکلاسی ها ،منم قبول کردم و بیشتر فاز رفاقتی داشت .
این آقا گفتن ماشبن نیار ،قراره که چند تا پسرا ماشین بیارن و همه باهم بریم
عنوان چی میگه ایی🗿
خب بعدش ..
بیگ بوی؟ حالا چقدر بیگ؟🗿
استغفرالله عنوان🙂↔️😂
میام تو این تاپیکا حس مادر بزرگ بودن بم دست میده
این الفاظ عجیب غریب چیه واقعاااااا!
ببخشید ولی دلیل نداره بری بیرون برای آشنایی
اول اینکه من اولین نفر بودم که سوار شدم،بعدش رفتیم دنبال بقیه،من همیشه ایشونو از دور میدیدم و زیاد بهشون دقت نکرده بودم فقط میدونستم هیکلی هستن ،ولی وقتی نشسته بودم کنارشون دیدم خیلییی گندس ،و تازه به استایلش دقت کردم
یه بلوز مردونه مشکی پوشیده بود و دکمه هاش باز بود چند تاش ،زنجیز نقره ای ،ترقوه و .. بیرون زده بود ،بازوهاش عضله ای و داشت پاره میشد لباسش رسما
آستیناشم تا زده بود دستاش رگ دار
بعد بقیه بچه ها هم سوار شدن ،و رفتیم باهم رستوران
پیاده که شدم من کنارشون وایستادم و باهم رفتیم تو،بعد نشستیم و اینا من دیدم چقدر آدم متفاوتی هست از چیزی که من فکر میکردم ،من اوایل ازش متنفر بودم چون خیلی مغرور و متکبر بود ولی اون فقط جبهه من نسبت بهشون بود ،با اینکه مغرور هستن ولی اصلا خودشو بزرگ نمیبینه و ادم شوخی هم هست
یاد اهنگ I wanna big boy افتادم🤣🙄
بعد قدش ۱۹۸ بود ،از نزدیک شبیه غول بود بچه ها
گوشاش هم گنده بودن،دستاشم خیلی گنده بود
بعد یکی از همکلاسی های لوده و مضخرف شروع کرد چرت و پرت گفتن پسره ،گفت خانم فلانی همش دنبال اینه که خودشیرینی کنه واسه استادا،الان عکستو میگیرم میدم حراست ،و بچه مثبتم اومده با ما بیرون و ..(منظورش من بودم)
بعد تا من میومدم حرف بزنم یا نظر بدم میگفت خانم فلانی از مقاله هاتون چه خبر با خنده و همه میخندیدن
