یه نفر رو دوست داشتم چند سال عمرمو روش گذاشتم خیلی براش بدبختی کشیدم ولی دریغ از یه کلمه که هی بگه نمیخوامت یا بگه آره یا نه راحتم کنه
هیچی نمیگفت میدید چیا بخاطرش کشیدم ولی انگار نه انگار
هر روز میدید چقد حالم بده بخاطرش ولی هیچ نمیگفت
هزار تا فشار عصبیو بدبختی گرفتم آخرشم رفت ازدواج کرد منو تو این حال گذاشت
هیی چی بگم خواهر واگذارش کردم بخدا
دلم سوخته