امروز از سرکار اومد گرفت خوابید تا ساعت هفت گفت برم خرید گفتم نه صبر کن بعد از افطار باهم بریم گفت بعد از افطار ادم سنگین میشم گفتم لابد میخوایی بخوابی گفت من گوه بخورم بخوابم منم از اون موقعه سر سنگینم هرچی بد از افطار گفت بریم بیرون گفتم نمیام
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.