داداشش روز اول عید از کانادا اوند ایران دیروز پرواز داشت تا فرودگاه رفتن دیدن پروازش کنسل شده بهم زنگ زد ما میریم باغ دوست دختر داداشش هم بود و اینکه کلید داده بود همسایمون با زنش اونجا بود هرچی گفتم نرو گوش نداد گفت میخوام روز آخر با داداشم باشم
در صورتیکه دیروزش کلا با داداشش بود به اسم روز آخر
منم خونه منتظر آقا که الان داداشش میزاره برمیگرده خونه ساعت سه شب برگشت