پارسال داشتم واسه نوبت دوم دینی میخوندم یه چیزی نوشته بود یکم شبیه (مقعد) بود منم به مامانم گفتم ازم بپرس همون سواله رو پرسید منم جوابشو دادم مقعد بخدا داییم و مامانبزرگمم خونمون بودن پیشم نشسته بودن بخدا مردم از خجالت
اونام خندیدن😂😂😂
دیروز داشتم با عموم خدافظی می کردم بعد قلقلکم داد منم اومدم بگم قلقلکی ام گفتم وای من چقدر غیرتی ام 😐😂😂
داشتم با دوستم راجب استایل پسر مورد علاقم بلند بلند و ذوق حرف می زدم که یهو بابام تو گفت یکم ارومتر
فکر کردم بابام خونه نیست
آبجیم و شوهرش و برادر شوهرش در خونمون بودن..
یهوو برادر شوهرش صدام زد ک رها خانوم قشنگ سیخ کنی واسه داداشم🤭
اینا خودشو داشتن درمورد کباب واسه شام صحبت میکردن من نفهمیدم..
یهوو جا خوردم ،اینقدر قرمز شدم آبجیم ب شوهرش گفت بخدا این یه چیز دیگه فهمیده هاا😅
رفتیم یه مغازه یه دختره تو مغازه بود خوشگل و کوچول موچول و بیبی فیس .
سن واقعیش فک کن ۲۰ بود سنش ب ۱۵ میخورد . قد کوتاه در حد ۱۵۰ .
آقا هم ک ۴۰ سالشه و آشنامونه اونجا مغازش بود .
به آقاهه گفتم این خانمتههههه😍
با ذووووق
دیدم دختره قرمز شد 😂
آقاهه هم گفت این دخترمه !
فروشندش بود 😂
خاک تو سرم
دایمم یه دوستی داره رفت امد خانواده گی داریم دوسش مسر هست
بعد یهروز خونه یکی از فامیلا حرف اون پسره شد منم اومد بگم فلانی رفیق شیش دایم هست با صدای بلند گفتم فلانی رفیق شیش خالمه 🤣🤣🤣همه اون جمع به خالم زل زده بودن 😂😂😂پسر غریبه بود فکر کردن رفیق خالمه 😂
دیروز توی جمع میخواستم به دخترم بگم پونه بخور گفتم کونه بخور
یه بار دیگه هم قرار بود داییم زنشو راضی کنه که بریم مسافرت خونوادگی اما یکم لوسه زنش تازه ۱ ماه باردار بود گفت من نمیتونم سختمه
بعد با مامانم اینا داشتیم با داییم حرف میزدیم که زنشو راضی کنه گفت باشه ارضاش میکنم😂😂😂😂
بابابزرگ و مامان بزرگ و خاله ها و اینا هم بودن بخدا مردییم از خجالت یهو سریع من و خواهر ها و دختر خاله هام رفتیم تو اتاق تا جون داشتیم خندیدیم😂😂😂
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
53 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
