من و پارتنرم قصدمون ازدواجه ولی خیلی حساسه میگ هر جا میخوای بری باید اجازه بگیری تو محیط کوچیک زندگی می‌کنیم اصلا نمیتونم لباس های ک دلم میخواد بپوشم همیشه چادر میپوشم بهش میگم فزدا برم آرایشگاه بعد یکماه میگ ن مگ کجا میخوای بری ک میخوای بری آرایشگاه میگم صورتم شده پر پشممممم اعصابمو خورد کرده خیلی جاها نمیزاره برم خیلی حساسه همش میگ لباس درست بپوش قیافه معمولی هم دارم ولی خیلی تو چشم هستم نمیدونم چرا همش پشتم حرف میزنن هیچ کاری هم نمیکنم همش خونه هستم بیرون هم با چادر تو شهر ک میرم چادر نمیپوشم همش میگ چه فرقی داره مگ میگم اونجا شهر مردم بافرهنگ ترن ولی همش غر میزنه میگ میخوای خود نمایی کنی اصلا اینجوری نیست من چیزایی ک دوست دارم میخرم و میپوشم چکار کسی دارم مثلا امروز رفتم دم در با همسایه هامون میگ میام رد میشم اگ چادرت رو سرت نبود افتاده بود روشونت یا اینکه پات پیدا باشه خودت میدونی خو من سفید هستم بعدم جایی ک میشینیم با همسایه هامون خیلی رفت و آمد میشه مثلا در حدی ک در خونمون باز بوده من با شلوارک بودم رفته بودن گفته بودن دختر فلانی با شورتک تو حیاط بوده بخاطر همین حرفا خیلی حساسه میگ اصلا نمیخوام پشتت حرف باشه مثل آدم لباس بپوش تا پشتت حرف نباشه ولی من دلم میخواد چیز هایی ک دوست دارم بپوشم
بعدم خیلی شکاکه مثلا میگم میرم فلان جا میگ از کجا مطمعن باشم میری اونجا حالا یه سری چیزا هست درمورد گذشتم ک اونا باعث شده یکم شکاک بشه
یه جور بیماریه به نظرم
زیاد به حرفش گوش نده
ارایشگاهو حتما برو زیبایی برای خانومه
به نظرم لباسم یه جوری انتخاب کن هم خودت راضی باشی هم اون
مثلا مانتو بلند یا مانتو عبایی
این توصیه های من برای شوهره
کلا پارتنری که بخاد گوه زیاد بخوره رو بلاک کنی بهترع
چیزی که زیاده شوهر
عمرت تباه میشه باهمچین آدمی من باتجربه ای ک دارم میگم هرچقدر هم دوسش داری همین الان بهم بزن ذر اوج جوانی پیرمیشی
ببین عزیزم همسر من دقیقاً مثل ایشونه و من الان بخاطر بچه هام فقط دارم ادامه میدم و هیچ علاقه ای ندارم بهش ودر سن ۲۸سالگی پیرشدم....خیلی خیلی سخته زندگی وحشتناکع باهمچین مردی واینکه درمان هم نمیشن و همسر من بعد ۱۱سال زندگی مشترک باوجود دوتابچه حتی یه ذره تغییرنکرده و زندگیم عمرم جوانیم به تباهیی رفت من فقط خواستم تجربه مو بهت بگم امیدوارم بهترین تصمیم روبگیری خوشبخت ترین بشی🌺🙏
اینقدر بدم میاد دقیقا تهمت میزنه تنها ک میرم جایی دیونم میکنه به همه چی گیر میده حتی کاشت ناخونم ولی مامان خودش بوتاکس میزنه کاشت میکنه میگ اون چادر میپوشه لباس درست میپوشه میگم اگ برا من بده برا اونم باید بد باشه باید بهش گیر بدی ولی اصلا کاری بهش نداره میگ به من ربطی نداره