دیشب برام تعریف کرد🥹😂الان ۶٠ سالشونه
دختر عمو پسر عمو بودن. خیلییییییی عاشق هم بودن مادر شوهرم میگه خیلییی دوسش داشتم و اونم دوسم داشت
یه روز که پدر شوهرم میره شهر دیگه کار
اینا به زوررر مادر شوهرمو نامزد کردن با یکی (قدیما اینجور بود و مثلا دختر نمیتونست زیاد کاری کنه)
و چن روز گذشت و مادر شوهرم از صبح تا شب فقط گریه میکرد و بیمارستان بود
یه شب که فردا عقدش بود گفت نصف شب دیدیم یکی بلند در میزنه و گفت پسر عموم بود و یه دعوای حسابی راه انداخت و گفت من میخوامش
فرداش هم مجبوری نامزدی رو به هم زدن و اون نامزدش با تفنگ اومد و میخواست مادر شوهرمو بزنه گفت چرا قبول کردی و حالا میگی نمیخوام. بعد کلی جریانات طی دو ماه ازدواج کردن🥹🥹😂😂♥♥الانم ایقددد عاشق همممن از صبح تا شب پیش همدیگن