مامانم از وقتی که امروز خواب بودم هی غر زد اعصابمو خورد کرد
هی میگه فلانی خوبه تو هیچی باد نیستی تو هیچی نیست فکر میکنه همه خوبن جز من ، من دارم فقط اشتباه میکنم
هیچوقت ازم راضی نیست
سر غذا داشتم صبحونه میخورم انقدر غر زد عصبیم کرد اعصابم خورد شد به دفعه دستمو هل دادم بشقابا افتادن شکستن
ولی اروم بود هیچی نگفت گفت برو اتاقت🥲
الانم نمیدونم چرا این انفاق افتاد دلم نمیخواست بیوفته نمیدونم چرا یهو دیوونه شدم اینکارو کردم پشیمونم نزدیک پریودمم هست خیلی عصبیم
حالا اگه مادر ما بود
داشتن خرما سفارش میدادن برای مجلس ترحیم😅
زمان قدیم بود الان بشقابای شکسته رو از سوراخ دماغت میکرد تو
مادرا بعضی وقتا رو مخ هستن
نباید مقایسه کنه، کارش اشتباه بود
شمام حق داشتی قاطی کنی
بی خیال
خوبه زنده ای
بزار اروم بشی برو باهاش صحبت کن بگو ببخشید نمیخواستم اینجوری بشه لطفا شما هم رعایت کن مادر من
چه مادر خوبی داری برو اتاقت
همین برو تو اتاقت؟دختر من بود اولا باید معذرت میخواست.دوما باید جمع میکرد.سوما پولشو از پول ماهیانش کم میکردم که یاد بگیره به اعصابش مسلط باشه
برو بخر براش تا بار اخرت باشه کنترل خشمو یاد بگیری ..کارای برادرشوهره منو چرا انجام میدی تموم خونه زندگیشون تورد و خاک شیره از دست این پسر الان نامزد شده خشونتشو سر زنش داره خالی میکنه..
واقعانسل جدیداصلاحرمت واحترام نمیفهمن زمان مابی احترامی بح پدروومادرقبح داشت حالاراحت میگه مادرابعضی وقتارومخن ،البته یه روزی خودتون مادرمیشین واونموقع به شماهم همچین میگن
فداسرت منم زیاد ظرف و لیوان شکستم حتی چن روز پیش
