مامانم از وقتی که امروز خواب بودم هی غر زد اعصابمو خورد کرد
هی میگه فلانی خوبه تو هیچی باد نیستی تو هیچی نیست فکر میکنه همه خوبن جز من ، من دارم فقط اشتباه میکنم
هیچوقت ازم راضی نیست
سر غذا داشتم صبحونه میخورم انقدر غر زد عصبیم کرد اعصابم خورد شد به دفعه دستمو هل دادم بشقابا افتادن شکستن
ولی اروم بود هیچی نگفت گفت برو اتاقت🥲
الانم نمیدونم چرا این انفاق افتاد دلم نمیخواست بیوفته نمیدونم چرا یهو دیوونه شدم اینکارو کردم پشیمونم نزدیک پریودمم هست خیلی عصبیم