خیلی دودلم و تحت فشار از هر طرف یچیزی میشنومخودم از دست خانوادم لج کردم
همه دوستام حتی مدیرم بهم میگه قبول کن شرایطت زندگین خاصه پدر مادر ندارم و با مادربزرگم زندگی میکنم و یه خواهر معلول دارم مادربزرگمم تومور مغزی داره و درگیر سرطان دوتا عموهامم که تو خونه هستن اعتیاد دارن خلاصه که سرتونو درد نیارم تو هر موقعیتی بهم میگن تو باید ازدواج کنی تا بتونی یکم دستت باز بشه در اینده به خواهرت هم کمک کنی اینجوری تعریف کیکنم خیلی خلاصه ولی تحت فشارم
این خواستگارمم پسر همکارمه کارمند بانک ملی و فوق لیسانس پدرش فوت کرده و یه خواهر داره مثل این که خونه ماشین داره
مامانش خیلی اصرار داره که همو ببینیم بار ها صحبت کرده باهام راستش من اصلا طوری وانمود نکردم که انگار قبول میکنم و حتی پرسید کسی رو داری کلا جواب مشخصی ندارم و خجالت کشیدم راجب ازدواج صحبت کنم فضا یجوریه
طبق شنیده ها پسره اصلا اهل فضا مجازی و این چیزا نیست اهل دود و دم نیست اجتماعیه و چند باری که تو جمع دیدمش خانواده دوست یکم تعصبیه مثل این که نه.از نظر پوشش چیزی که اطرافیان میگن و دیدم تو جمعی که خانم باشه سرشو بالا نمیاره حالا احتمالا از تربیتشه چون مادرو خواهرشم اینجورین مادرش که خیلی ساده و ساکته خیلییی از ایناست که مطلوم و از سدت مظلومیت هیچ کس ازش خوشش نمیاد😂
چیز زیادی راجب خود پسر نمیدونم سر مسائل دیگه با خانوادم لج کردم و یک سال میشه قبول نمیکنم هیچ کسو