خدایا اینو دارم مینویسم فقط برای خودت نمیدونی هستی یا نه اگ هستی چرا انقدر باهام بد شدی چرا همیشه اشکمو درمیاری تا جایی ک میتونی
مگه من چیکار کردم مگه من با اون چند نفر چ فرقی دارم که همچین شرایط خوبیو براشون محیا کردی ولی زورت میاد به منم بدی چرا مگه قراره چیکار کنم دلت میخاد همش اشکمو ببینی امروز خیلیییی خیلیییییاز دستت ناراحت شدم
اونقدر ک نا امید شدم
حوصله حرفای مثبتم ندارم دیگه حوصله شکرگزاریتم ندارم دیگ
تو منو دوست نداری اگر داشتی این چیزارو ک ندادی هیچ حداقل حکمتشو نشونم میدادی
انقدررررر ازت ناراحتمممم ک نگو ولی یاد اونشب افتادم ک
دو سال پیش موقعی ک نتایج کنکور اومد گریه کردم موقعی ک داشتم پیاده روی میکردم عصبانی بودم از دستت حرفت زدم
ولی ته ته دلم حس میکردم داری بهم میخندی بهترشو برام داری با اینکه حرفت میزدم ولی بازم میدونستم پشیمون میشم میگم ک ممنونم ازت ببخشید اونشب حرفت زدم.
یعنی ممکنه سال دیگه بیام این تاپیکو بخونم بگم خدایا ممنونم ازت ببخشید اون حرفارو بهت زدم
د اخه چیو میخای یادم بدی؟ واضح بگو من چیکار کنم برات
منکه همیشه شکر گزارت بودم ولی دلت میخاد من تنها باشم با اینکه تنهام حتی اغوش خودتو هم ازم دریغ میکنی خودتم بهم محل نمیدی متاسفم برات متاسفم برات متاسفم برات
بخاطرتک تک این حسای بدی ک بنده هات بهم دادن بخاطر این حسی ک از خودم متنفرم فک میکنم کسی دوسم نداره