حدود دوماه قبل برادرشوهرم باپسرش اومد خونمون،پسرش رفت تو اتاق پسرم وبازی کردن.منم میوه بردم برا بچش دادم خورد،بهش گفتم مهد خوش میگذره؟حسابی غذا و میوه بخور که قوی بشی عزیزم و ....همینارو گفتم بخدا ،بعدم رفتن،چندوقت بعدش جاریم اومد خونمون گفت شوهرم هرجامیره پسرمم میبره ولی دیگ نمیزارم ببرش،خودشم دوست ندارم بره ولی محل نمیده و میره خونه فک فامیلش!!چون ب بچم یاد میدن منو دوست نداشته باشه وفلان،بعد اون قضیه دیگ برادرشوهرم تنها میاد خونمون،چندباری پسرم گفت عمو پسرتو بیار بازی کنیم ولی نمیارش،باشناختی ک از جاریم دارم تازه فهمیدم منظورش چی بوده،ولی ماکه ب پسرش چیزی نگفتیم،نمیدونم چرا اینجوریه😏
به کتفت
با خودش درگیره
بیکاری هااا
اومد خوش اومد؛ نیومد بازم خوش اومد
اهمیت نده، این ادما واقعا باید بهشون بی اهمیت بود
لیاقت نداره
برادرشوهرت چرابایدبدون خانمش بیا خونه ی شما؟
ولش بعصیا توهم دارن فکر میکنن بقیه به زندگیش چش دارن و میخوان زندگیشو خراب کنن یا ....
قاطی داره
بی خیال
ول کن بابا واست مهم نباشه ... یااگرم واست مهمه یبار رودر رو ازش بپرس
ب جهندم که نمیزاره طعفش بیاد
توی رفت و آمد با بعضی از آدمها باید سکوت کنیم چون هر چی بگیم یچی ازش درمیاد.. والا منکه با همه سعی میکنم سکوت کنم همه دنبال این میگردن که برای خودشون سوءتفاهم بوجود بیارن....
عزیزم خودتو درگیر نکن منم دیدم یه عده همش دنبال سوژه از خانواده شوهرن
گاهی میگم خسته نمیشن
فک کن هر حرفی بزنن اینا برداشت بد میکنن و هی عمدا بزرگش میکنن و میکوبن تو چشم شوهر
متاسفانه همیشه تو هر خاندان یا خانواده یه اینجور خانواده ای هست که همش شر میسازه و دنبال قطع ارتباط خانوادس و همش جدایی میندازه
بهتر نیاره
به بردار شوهرتم بگو همون حرفارو بره دیگه نیاد😐
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
