آبجیم میخواد ساعت چهار زنگ بزنه وقت دکتر سنتی بگیره همیشه رفتو آمد دارع شهرمون بخاطر دکتر اینا
بعد من اصلا حواسم نبود از طرف دوست شوهرم دعوتیم شامو افطاری
بهش گفتم اگر اومدید بیایید اینجا
بعد یادم افتاد دعوتیم
دعا کنین دکتر نباشه یا وقت نداشته باشع
شوهرم میکشه منو بخاطر این خنگ بازیم