نمیتونم درک کنم من بچه طلاقم مادرمو که ندیدم با خانواده پدری بزرگ شدم از همون بچگی تا یه اشتباهی میکردم میگفتن عین مامانشه تو گوشم خوندن باید درس بخونی تا موفق بشی از راهنمایی رفتم تیزهوشان رتبه های استانی داشتم مقام های کشوری یادمه ازمون استعداد درخشان زبان انگلیسی باید میرفتم تهران ازمون میدادم چون نفر اول کشور بودم خانوادم نبردنم
بگذریم دوران دبیرستان هم خداروشکر معمولا ازمون قلم چی ۱۰ و۱۲ کشوری بودم که بورسیه شدم همون سال اول مامانجونم سرطان گرفت و من کل سال دهم و یازدهم گوشه بیمارستان تست میزدم مامانجون شیمی درمانی میشد من پیشش بودم چون بقیه ها بچه داشتند و نمیشد بیان بعد دیگه بهم گفتن اگه مامانجون نباشه هیچ کس شما رو نگه نمیداره با رتبه ۳۱۷ رفتم فرهنگیان الانم دانشجو ارشدم و هم زمان یه لیسانس دیگه هم میخونم هم میرم مدرسه مامانجون هم حالش خیلی خوبه ولی نمیدونم چرا هیچ وقت من براشون مهم نبودم منو فقط برای این که اونا رو به خپاسته هاشون برسونم میخواستن برین تاپیک قبلیم ببینین چه بلایی روز به روز داره سرم میاد
من انتظار درک دارم ازشون و فقط میخوام یکم خیلی کم به خواسته هام ارزش بذارن
برای ۵ تومن پولی که ازشون میخوام انقدر شرط گذاشتن دیگه خستم کلافم دیگه نمیتونم
تو تاپیک قبلیم گفتم(جریان دندون)