بالاخره رفتیم مشاور
اول شوهرم رفت و هیچی نگفت و چهار تا از منطقی ترین کارهایی که انجام داده بود رو گفت و مشاور منو خواست و رفتم دیدم هیچی نگفته
بهش گفتم اگر میشه برو بیرون
منم کل حرفهایی که تو دلم بود رو گفتم و مشاور همه رو به شوهرم انتقال داد
اما گفته بود که باید دوباره بیاین و ....
یه سری سوال بهمون داد و گفت جلسه بعدی جواب بدید و بیارید
اومدیم تو ماشین نشستیم و شوهرم شروع کرد که هیچکس به من بال و پر نداد، همه بالمو چیدن، چرا همه دنبال قانونن، چرا احساسشونو در نظر نمیگیرن
منم یه قانونی تو زندگیم میزارم طبق همون پیش میرم، کاش زودتر این زندگی تمام بشه، کاش بمیرم راحت شم و ...
منو محل کارم پیاده کرد و رفت خونه مامانش، بعد از ده دقیقه اومد و نه حرف زدیم، نه غذا خورد، نه صبحانه خورد، اصلا کلامی هم باهام حرف نزد
منم محلش ندادم
بچه ها تو تاپیکهام هست که هر چقدر میگفتم به حرفم گوش نمیداد ، حالا که رفتیم مشاور اینطور شده