اقا خلاصه یه پسری مجازی اشنا شدم دو ماه هر شب تماس و ابراز علاقه و اینا سرباز بود با تلفن پادگان زنگ کی زد و درس خون بود و اینا بعد گفت حتما اومدم شهرتون ببینکت بار اول نشد بار دوم که اومد گفتم زشت اون دفعه نرفتم و حالا یکیم اومدخ بهم اهمیت می ده بذار یه فرصت بهش بدم
مشمل دوم این که من وسواس دارم اضطراب و دپرسی و اینا یه کم درگیرم بیش تر وسواس یعنی یه کم حالم بد شه فکرام و مثلا شیتنام بیش تر می شه بیش تر وقت می گیره و اینا
خلاصه دنبال حال خوب بودم و به سختی هی لباس نو پوشبدم و اینا رفتم
بعد ادمه بعد دیت نه زنگ نه پیام ادم به این پیگیری بعدا دیرم شمارن پاک کرده گفتم ان قدر زود و راحت
گفت من گفتم اول همو ببینیم بعد تصمیم بگیریم نه فقط چهار تا عکس که معلوم نیس طرف خودشه یل نه
ما دو ماه حرف زدیم کلی گفت حالم خوب می کنی حالا من برلش چهار تا عکس لودم اونقدرام فرق نداشتم حالا
بعد حالا چند شب نتونستن بخوابم وقتی نمی تونم بخوابم فکرام بیش تر نی شه الان حالم دپ سختمه باز برگرم به حالت عادی چه برسه شادی نمی دونم با این حال بد چه کنم هر چیو می خوام توجه نکنم انا ادم اذیت می کنه