بعضی پسرا انتخاب مادرشون رو قبول دارن
برادر شوهر من یه دنیا دوست دختر داشت ولی میگفت هیچ کدومشون به درد یه عمر زندگی نمیخورن و برای سرگرمی خوبن به مامانش سپرده تو فامیل و اشنا و همسایه یکی که اهل زندگی و بساز باشه و با اخلاق خانوادگی اینا سازگار باشه و فرداها نیاد جنگ راه بندازه و دنبال قطع رابطه با طایفه پسر باشه..معیارهایی که میخواد رو به مادرش گفته تا براش زن بگیره..مادرشوهرمم خیلی زرنگه .. دخترایی رو بهش معرفی میکنه که این ویژگی ها رو دارن..
ولی داداشم خودش زن گرفت ما هم گفتیم همین که خودت میپسندی و باهاش تفاهم داری برای ما کافیه ،نظرت خودت بیشتر مهمه.. اما چون جوون بود و بی تجربه خیلی معیارها رو نسنجید.. الان دختره اصلا اداب معاشرت بلد نیست بی نهایت نچسب و جدی هست مثل مدیر مدرسه.. نه با ما صمیمی میشه نه با فامیل.. هرکی میبینه بهشو میگه حیف این پسر که رفته این دختر رو گرفته..بماند که رسم ها و اخلاقای عجیبی دارن که اصلا با ما جور در نمیاد و ما خودمون رو زدیم به روشن فکری.. فقط میگیم با هم بسازن ما مهم نیستیم.. ولی داداشمم خودش بدجور کلافه است و از یه پسر شاد و سرخوش و بگو و بخند تبدیل شده به یه مرد عصبی و کم حوصله و اخمو.. یه بارم به مامانم گفته بود من تجربه نداشتم ادم شناس نبودم شما چرا کمکم نکردید..
باقی پسرا هم همینن..چون کم تجربه اند و مثل خارج نیست که فقط با یه دختر ازدواج کنن و تمام.. این دختر خانواده داره فامیل داره رسم و رسوم داره دخالت میکنن رسم هاشون رو تحمیل میکنن باید و نباید میکنن پسر با یه لشکر ادم طرفه نه فقط یه دختر.. پسر هم برای ازدواج شاید اولش خودش یکی رو بپسنده ولی برای آشنایی بیشتر خانوادشو میکشه وسط که به جاش چشم و گوش باشن و عیب ونقص خانواده ای که قراره باهاش وصلت کنه رو ببینن و بهش بگن و خیلی وقتا پسره بعد اشنایی بهتر پسند نمیکنه و با یه دعوای سوری دختره رو میپیچونه و تو همون اشنایی به هم میزنه..