کنکوریم. داشتم درسامو میخوندم پایین بودم. قبلا تاپیک زده بودم ک 19سالمه میترسیدم بگم 17 بی احترامی بشه.
ک مادر بزرگ بابا بزرگ اومدن خونمون بعدش این ادمد. فامیله🙂🙂
من نرفتم سلام کنم تو اتاق بودم در نیمه باز بود صداهاشون میومد بابام اومد در رو بست. بابام فک میکنه من نمیدونم هیچی🙂 بابام کلا مخالفش بود از اول گعته بود مناسب زندگی نیست. چون واقعا هم نیست خیلی خرابه، من 17 سالمه اخه 17 ساااله واسه چیشه واقعا تقریبا 22.. 23 سالشه.. واقعا دیگ کسی نمیبینم دختر 17 18 ساله رو بخواد🙂🙂از اون روزی ک اومدن و نه شنیدن بدتر شدن. همه تو فامیل باهامون بد شدن ن سلام میکنن ن حرف میزنن فقطم بخاطر این پسر من فقط خداروشکر میکنم مامان بابام پشتمن وگرنه بدبخت بودم. صداشونم ظبط کردم ببینم چی میگن حااالم بد شد قشنگ چ تفکرات پوسیده ای دارن🙂
دیشب اینقدررررر گریه کردم ک خوابم برد قشنگ از خودم متنفرم حس میکنم هرچیه زیر سر منه سال کنکوری چی بود سرم ادمد🙂🙂🙂🙂