ما تو یه آپارتمان باهاشون هستیم ، از ساعت ده شب شروع کردن زنگ ما زدن که ما داریم میریم احیا شما هم برید ، گفتیم باشه ، بعد دوباره ساعت ۱۱ ، گوشی من کنارم نبودم الان دیدم چند تا میس کالم به منم انداختن ، بعد دوباره ۱۱.۵ و۱۲ بعد ما رفتیم فلان جا شما هم بیایین
الآنم که در یه حرکت انتحاری ۴۵ دقیقه مونده به اذان زنگ زدن من صداشون رو پشت گوشی شنیدم ، بلند شو بابا سارا رو هم بیدار کن اگر سحری ندارین بیایین پیش ما
گوشی رو شوهرم ساعت ۱۲ خاموش کرده بود برادرشوهری دارم ۱۲ سالش هست اونو فرستادن در خونه در بزنه
متوجه نمی شم، الان از چی دلخوری؟
واسه همه پیگیریاشون خاک تو سرشون😂
بد نیست که!
خواستن این شبا رو کنار هم باشین...
سخت نگیر گل♥️
😐عجب
خب شما چرا راستشو نگفتی؟؟ میگفتی ما احیا جایی نمیریم
از اول ماه رمضون همینه ، هر سحر زنگ میزنن
من بدون سحری میگیرم ، شوهرم هم بخاطر مشکلات گوارشی خیلی وقتا روزش رو وسط روز میخوره
گلم خوبه که خواستن کنارشون باشی
الان چی شد
ناشکری نکن من آرزو دارم خانواده شوهرم بهم بگن بیا با هم بریم تا دم در دریغ
دوستتون دارند ولی یکم زیادی پیگیرند
😂 😂 😂
اتفاق بدی نیفتاده
دوست دارن باهاتون بیشتر وقت بگذرونن
اگه دوست ندارین بدون ناراحت کردنشون یه راه حل پیدا کنید
