همین برخوردها بامن شده سراینکه شوهرم با ازدواج خواهرش و شوهرش مخالف بود
حتی عروسی شون مارو دعوت نکردن
چقدر من و شوهرم شکستیم منتظر بودیم دعوت مون کنن تاصبح نخوابیدیم
الان فهمیدم شوهرش زن صیغه کرد باهم سفر کربلا رفتن
تازه چسبیدن به ما که الان فهمیدیم چرا مخالف بودی
ما رو دامادمون شرمنده شما کرد