دیروز خواستیم بریم عیددیدنی خونه ی عمه ی همسرم و خاله ی من که زنگ زدیم هیچکدام خونه نبودند و همسرم گفت که دیگه بیخیال و اینا
الان عمه ی همسرم زنگ زد و عذرخواهی و اینا و گفت که خونه ان و خوشحال میشن بریم
اما خاله ی من تا امروز که میدونم خونه هستش زنگی نزده!
اما مادرم واقعا گیر داده که نههههههه حتما برید
از طرفی رابطه ی همسرم و شوهرخاله چندان جالب نیست و نمیخوام هی ما خودمونو کوچیک کنیم به خدا خسته شدم هی از طرف اونا کم محلی دیدم اما باز بخاطر مادرم گفتم چشم
شما جای من بودید چیکار میکردید؟
(اینم در نظر بگیرید که کوچکترین انتقادی نسبت به خاله هارو مادرم مطلقا قبول نداره)