تنهاییم و پدر و مادرم
داداش ۲۰ سالم که توی تصادف مرد😭
تولد یه بچه ناخواسته...
نبود و ندیدن جگرگوشه هام
من این حسو جلوی بیمارستان سوانح سوختگی داشتم
نمیدونم اسم بیمارستان چی بود همه بیمارستانا درسته یه سری آدم توشون هست که درد میکشن اما اون بیمارستانه لعنتی یه چیز دیگه بود یه حس درد عجیبی داشت همین الانم قلبم درد میگیره بهش فکر میکنم چون دردای اون بیمارا یه چیز دیگه ان .... یکی از عزیزترینامو اونجا از دست دادم
از همه فامیل زیباتر و موجه تر هستم اما حسرت تشکیل خانواده و شوهر و بچه به دلم دارم و این مهمونی ها روحم و زخمی میکنه
اینکه باعث مشکل قلبی همسرم شدم
واقعا خوش به حالش عزیزم خداروشکر برای من اوضاعم خیلی خراب انگار یه جورایی معذرت میخوام بی اختیاری بادشکم گرفتم همیشه خدا شکمم پرباد با صدای قاروقورواسهال گاهی هم یبوست من دکتر زیاد رفتم ولی خوب نشدم شوهرشما آندوسکوپی وکلونسکوپی هم رفته پیش طب سنتی چی ؟
شوهرم با بیشعوری اش و بی لیاقتی اش
من بیشترین چیزی که تو زندگیم داره اذیتم میکنه یه مشکلیه که سه چهار سالی برام پیش اومده..... خود مشکله یه طرف تحقیر های بقیه یه طرف...... تو رو خدا برام دعا کنین
