زمانیکه میرم خونه مادرشوهرم تا اینکه مادرش میاد کنارش دست میندازه دور گردنش باهاش شوخی میکنه ولی من اگه کنارش بشینم ی بار اینکار با من نمیکنه نمیگم شوخی نمیکنه ولی تا حالا دست ننداخته دور گردن من امروز مادرش رفت کنارش نشست دوبار اینکار کرد مادرش گف ب شوخی الان زنت حسودی میکنه شوهرم گف ن من مگه تو خونه باهاش اینکارو نمیکنم بعد ب من گف من اینکارو باهات نمیکنم تو خونه گفتم نه با خنده بعد شوهرم گف دستم بشکنه که نمک نداره منم چیزی نگفتم فقط خندیدم