من تو کارگاه خیاطی کار میکنم .
ما کار تولیدی و کار شخصی دوزی انجام میدیم .
من اول قرار بود ۶ ماه به صورت کارآموز اینجا آموزش ببینم و بعد از تموم شدن ۶ماه به عنوان چرخکار اینجا کار کنم و حقوق بگیرم .
من دوست داشتم حقوق بگیرم ولی اینکه چقدر به بده اصلا برام مهم نبود چون خودم میدونستم به هر حال من اونجا کار آموزم و دارم از وقت و امکانات اونا استفاده میکنم پس نباید توقع پول زیاد داشته باشم .
این قضیه ادامه داشت تا اینکه یک خیاط ماهر آوردن اونجا و من خواستم زیر نظر ایشون آموزش حرفه ای ببینم .
البته مجانی نرفتم ! هزینه شو به اون خیاط ماهر پرداخت کردم
یعنی از این لحاظ دینی به گردنم نیست .
من الگوهای مشتری هارو میکشم و استادم از کارم راضیه ، بعضی از چرخکاری ها و اتو کاری ها رو انجام میدم .
این ها رو گفتم تا بدونید شرایط من تو اون کارگاه چطوریه .
اما مشکل من اینه :
صاحب کار من خانوم خوبیه ولی به شدت آدم منفعت طلبی هست !
من که هیچی به قدری منفعت طلبه که به همکار خودش که شریک مالی خودش هست توجه نمیکنه . همیشه کارهای خودش تو اولویته !
مثلا من دارم چرخکاری میکنم اونم واسه مشتری بعد منو از جام بلند میکنه یک کار دیگه به میگه !
یعنی باید کار قبلی رو نصفه زیر چرخ ول کنم!
مثلا یک شب مهمونی دعوت بود داشت مزون جارو میکرد که زودتر بره مهمونی
منم داشتم چرخکاری میکردم یهو با من دعوا کرد که پاشو بیا تو جارو کردن به کمک کن عجله دارم
منم الکی یکی دوبار جارو تکون دادم بعد برگشتم سر کارم .
یا اینکه ....
مدتی بود که من هر روز چایی دم میکردم ، سفره ناهار پهن میکردم ، غذای همه ی خیاط ها رو گرم میکردم ، دوباره سفره جمع میکردم ، ظرف ها رو میشستم .
در حالیکه قرار بود از اول همه این کار ها نوبتی باشه ولی یه روز به خودم اومدم دیدم رسما شدم خدمتکار اینجا!
دیگه کم کم خودمو کشیدم کنار و کاری انجام ندادم که همین ناراحتش کرد !
دیگه اسمم صدا میزد میگفت میشه چایی دم کنی و...
یا اینکه...
اونجا فقط دو نفر هستیم که ماشین داریم .
تازه من همیشه ماشین ندارم چون ماشین مال خانوادمه و فقط بعضی روزا دست منه .
خب صاحبکارم توقع داره چون من ماشین دارم برم دنبالش یا برسونم کارگاه یا ببرمش خرازی که نزدیک کارگاه هست یا خودم برم خرازی خریدهاشو انجام بدم !
اون اصلا درک نمیکنه که چقدر مسیر من دور میشه و چقدر باید تو ترافیک بمونم .
فکر نکنید که من این ها رو بهش نگفتم !من با زبون خوش همه این ها رو بهش گفتم ولی فقط واسه دو ساعت اثر داشته!
حتی یه بار ساعت ۹شب با من تو ماشین که بابام زنگ زد کلی با من بحث کرد که چرا تا این موقع شب سر کار بودی !
اما فکر کردین صاحب کارم چی گفت !گفت زود برو خونه !!
باز فرداش همون آش و همون کاسه
حتی یه بار سر این مسئله بحث کردیم که ایشون چند روز با من تو قیافه بود !
آیا وظیفه من بردن و آوردن ایشونه ؟!
یکی دوبارهم از زیرش در رفتم و گفتم باید برم جایی
یا اینکه ....
تو حساب و کتاب خیلی ضعیفه!
یعنی دست و دلش به پول دادن نمیره . من دو متر پارچه کرپ حریر ازش خریدم ولی به جاش چند تا لباس برای مشتری هاش دوختم این همه با ماشین اینور و اونور بردمش
ولی ایشون پول اون دومتر پارچه با چند تا از لباس هایی که دوخته بودم تاخت زد ! کلا بعد از چند ماه کار کردن ۳۵۰ت گذاشت کف دست من !!
بعدم بهانه آورد که شما به عنوان کارآموز اومدی و اینکه هر جا بری دنبال کار سفته ۲۰میلیونی ازت میگیرن !
استادم (اون خیاط ماهر) یواشکی به گفت هیچ کارگاه یا مزونی سفته نمیگیره
فقط قرارداد میبندن
همین !
این خانم الکی میگه و...
یا اینکه هر وقت منو میفرسته خرازی واسه لباس مشتری هاش خرید کنم میگه تو خودت حساب کن من پول ندارم بعد باهات حساب میکنم .
منم یک دفعه از جیبم حساب کردم ولی دیدم این خانوم بد حسابه
دفعه بعد که رفتم خرازی به فروشنده گفتم شما که خانم فلانی رو میشناسی ، شمارشم داری ، مبلغ براش پیامک کن خودش گفته پرداخت میکنم
درحالیکه نگفته بود و توقع داشت من حساب کنم تا به قول خودش بعدا با من حساب کتاب کنه...
من مجبورم کوتاه بیام چون هنوز زیر نظر استادم دارم تو اون مزون آموزش میبینم .
فقط یه راهکار به من بدید ، چطور با یه آدم منفعت طلب مثل صاحب کارم کنار بیام .
چون من آدم صبوری هستم ولی دیگه صبرم داره لبریز میشه و ممکنه بد باهاش دعوا کنم.
میدونم طولانی شد ، معذرت میخوام . نیاز داشتم درد و دل کنم