آرزوی مرگ مادر شوهر

من برعکس تو اصلا نمیخوام اون بدبخت بشه از خدا میخوام خودمو به جایی برسونه که اون حالش جا بیاد× چون اگه اون بدبخت بشه بازم گردن شوهر منه! اتفاقا همیشه به شوهرم میگم به مادرش گوشزد کنه مواظب زندگیش باشه چون اگه یه زمان محتاج من و تو بشه حتی یک قدم نه خودم برمیدارم نه میزارم تو برداری براش 1 الان که جوون بود و پر پول باید فکر اون روزاشم میکرد

ولی به نظر من همه ی اختلافات عروس مادرشوهری برمیگرده به سومدیریت همسر ولاغیر 

یک اقا باید رابطه ی این دوخانم عزیز رو که هردوتا دوستش دارن درمسیر درست پیش ببره و باعث رقابت و حسادت نشه والا دوتا خانم که بعضا تا قبل از وصلت حتی همدیگه رو نمیشناختن چه پدرکشتگی ممکنه باهم داشته باشن؟؟؟

خانم ها متخصصین مدیریت رابطه هستن برای همین ارتباط داماد و مادر زن و پدرزن عموما خوب و بدون تنش هست 

اما بیشتر اقایون فاقد این مهارت هستن و باعث جنگ ابدی عروس و مادرشوهر میشن

هیچ وقت نفرین نکنید و آرزوی مرگ نخواهید .خدای نکرده برمیگرده به طرف عزیزانتون 

همیشه ما را منع کردن از نفرین و آرزوی مرگ و الان دلیلش ثابت شده بخاطر انرژی منفی هست که بر میگرده به خود انسان 

فقط گذشت .گذشت.گذشت

من وقتي قطع ارتباط كردم شوهرمم به تلافي قطع ارتباط كرد كه منو تو منگنه بزاره. اما من اصن برام مهم نبود. فقط از اين خوشحال بودم كه بعد از شش سال نفس ميكشم. حالا شوهرم خودش پشيمون شده ميگه تا كي ميخوايم قطع ارتباط باشيم؟ ميگم تا آخر عمر😃😃

میگم بترشن چون نمیتونه ببینه شوهرم منو دوست داره واسم همه کار میکنه به جای اینکه خوشحال باشه ما خوشبختیم چشم نداره ببینه همش داره شوهرمو علیه من پر میکنه چون دختر خودش بدبخت شده جدا شده ! میگه چرا من خوشبخت باشم! پس حقشه یه ریال ددست تو جیب نکرد هزارتومن خرج کنه واسه عروسیه پسسرش ! تا خدا اورد به سرش مجبور شد 100 میلیون پول وکیل بده که دخترش جدا شه! بله .. خدای که جای حق نشسته

مادرشوهر منم خیلی اوایل بهم تنه میزد و دلم میسوزند ... دیگه کم میرم بهش سر بزنم در حد یک ربع و سپردمش دست خدا ... ارزو مرگشو نمیکنم چون برای پسرش زحمت کشیده 

من خاهرشوهر 

عزیزم وقتی به یه جایی میرسه که دیگه بی عدالتی واضحه از شوهر هم نمیشه توقع داشت ساکت بمونه . شوهرم اوایل خیلی طرفدار خانودش بود اما بلاهایی به سرم اوردن که دیگه به نفعش بود من و زندگیشو بچسبه. همش تحقیر توهین متلک و ... و در مقابلشون من بودم که اصلا حتی معنی حرفاشونم نمیفهمیدم. اینجا دیگه اگه میخواست سلاکت بمونه اوج بی انصافی بوده

باز خوبه شماها مادرشوهراتون يه زحمتي برا شرهراي شما كشيدن. مادرشوهر من كه از دوازده سالگي شوهرم به كار كشيددش با شوهرش تا لنگ ظهر خوابيدن شوهر من لقمه تو حلقشون ميكرد. من هميشه ميگم شوهرم اينارو بزرگ كرده. خواهر و برادرشو فرستاده دانشگاه. جهاز خواهر و برادرشو كمك كرده. اما اونا فقط حسادت كردن به زنش و زندگيشو بهم زدن. حالا شوهرم بخاطر فشاراي زندگيش قندش رو ٤٠٠

شوهر منم 17 سال کار کرد داد خوردن و خوابیدن و کیف کردن ! بعد از ازدواجش همه چیزشو ازش گررفتن بیکارش کردن از کار ! میگن عرضه نداری بری کار کنی

زن دایی من همش پشت سر مادربزرگم حرف میزد و نفرین میکرد وقتی حرف میزد همه دلشون به حالش میسوخت همیشه میگفت من خوبم خانواده شوهرم بدهستن اصلا نمیذاشت داییم به مادرش سربزنه حتی مراسم ختم مادربزرگمم نذاشت داییم بره این خانم الان یه عروس لنگه خودش گیرش اومده حسرت دیدن پسرش رو دلشه تازه فهمیده چه بلایی سر خانواده شوهرش آورده و حلالیت خواست همیشه خوب نیست آدم بگه من حق دارم یه وقتایی به رفتارای خودمون نگاه کنیم بدنیست

حالا خواهر و برادر بي چشم و روش مزد زحمتاي ما كه كلي بهشون رسيديم به حمايت مادرشون با من قهر كردن. هرچند من از خداااام بود به خودش قسم. اما اونا خوب خودشونو نشون دادن. 

زالزالك زندگي منو تو خيلي شباهت داره

اتفاقا یه جا شنیدم به مادر شوهرم میگفتن خودش نذاشته مادرشوهرش پسرشو ببینه حالا یه عروس گیرش اومده لنگه خودش! یعنی من

اما خدا شاهده التماس شوهرم میکنم میگم برو اونجا یه هفته بمون کاری به من نداشته باش خودش نمیره ! 

اما دیگه به قول شما چوب خدا صدا نداره خدا یه جوری همه چیزو رو هم میکنه که اون فکر کنه تقاص کاره خودشه!