من قبلا تا دعوتم نمیکردن نمیرفتم خونه مادرشوهرم. البته خودشون اینجوری میخواستن.
این چند روز مراسمهای پدرشوهرم بود و اکثرا اونجا بودیم ولی خواهرشوهر کوچکم که مجرده همش برای من تو قیافه بود. همش به بچه من گیر میداد. چون عزادار بودن من چیزی نمیگفتم. ولی حالا قرار گذاشتن هرشب یکی از بچه ها برن پیش مادرشوهر و خواهرشوهرم که تنها نباشن ولی من دلم نمیخواد برم. به شوهرمم نمی تونم نه بگم چون ناراحت میشه. فقط نمی دونم چطوری خواهرشوهرمو ادب کنم که بفهمه اونجا فقط خونه اون نیست و بقیه هم سهم دارن.
پ.ن: خواهرشوهرم اصلا باباشو دوست نداشت همش به باباش میپرید و اذیتش میکرد. این چند روز هم انگار نه انگار باباش مرده. خیلی عادی بود. همسایه ها بیشتر ناراحت بودن تا اون