داستان ماخیلی مفصله، اولش باخواهرشوهرم خیلللیییی خوب بودم
ازوقتی فهمیدم دورو هس دیگه نمیخام ببینمش، امروز هم گفتم اولین روز سال هس برم گذشته هادور بریزم با بچش گرم گرفتم، زوزای قبل نگاه بچش هم نمیکردم، بعد خودش همیشه خودشو سرم میگیره،لباسم تنش بودمنم گفتم مواظببش باش، گف بااااشه چته مگه خوردمش، تابرم درش بیارم الان میکشیمون بالباست، بعدش گفتم شوخی کزدم توهم باشوخی جواب میدادی گفت اره جون خودت.. منم گفتم درست حرف بزن واومدم خونه ی خودمون... اینم از اولین روز سال من
شوهرم هم واکنشی نشون نداد فقط گفت چتونه؟؟؟؟ 🙄🙄🙄🙄🙄نظرتون چیه؟؟