خیلی از دست شوهرم ناراحتم 1-2 ماه پیش باهم بحث بچه ی دوم کردیم اونم گفت دوست داره بچه ی دیگه داشته باشه ولی الان نه!
منتظر نتیجه ی ارتقای شغلی بود که مثبت باشه میزاریم بچه ی دیگه داشته باشیم. الان ارتقا پیدا کرده میگه کی گفتم!!!
دیشب خیلی عصبانی شدم گفتم چرا زیر حرفت میزنی ماباهم قرار گذاشتیم. میگه یادم نمیاد!
من الان وارد 40 سالگی میشم آرزوی بچه ی دختر رو دلم مونده. بهش گفتم از اول ازدواج ما اشتباه بود ما اصلا علایقمون بهم نمی امد..
خونواده م و دوستام میگن چرا نمیزاری بچه ی دیگه داشته باشی میگم خودم نمیخوام حوصله ندارم. غرورم اجازه نمیده بگم شوهرم نمیخواد، خوشمم نمیاد فکر کنند شوهرم نظر من واسش مهم نیست..
به نظرتون من خیلی سخت گرفتم باید بی خیال بشم.... درسته دیگه سنمم رفت بالا.. هیچ راهی بغیر از بی خیال نیست 😞