از اول سال با چشمای اشکی و درد ناتموم زندگی کردم
چقدر سخته از کسی که فکر میکنی صادقترین ادم زندگیته ضربه بخوری
اینجا مینویسم که همیشه یادم بمونه...
دارم خفه میشم از بغض
چی شده عزیزم؟
ان شاءالله خدابه دلت آرامش بده
سلام عزیزم منم مثل خودتم
شوهری که با دنیا جنگید تا بمن برسه
سالها تلاش کرد
همه فامیل فهمیدن میخواست خودکشی کنه بخاطر من
اما بعد ازدواج خیانت کرد، اونم به بدترین شکل
حالا اما من یه مرده ی متحرکم
شب تا صب بیدار از فکر
در حالیکه شادترین دختر دنیا بودم
بنظرم باید اول بریم مشاوره، بعدم کار بیرون انقدر سرمون شلوغ بشه تا یادمون بره
تو چیکار کردی؛ حالت بهتره
سلامعزیزم
واقعا متاسفم...
منم خوب کهنمیشه گفت
گاهی خوبم ولی در عین مثلا حال خوب حالمبد میشه
من مشاوره رفتم
ولی نهایتا فهمیدم کار خاصی برام نمیکنه
فهمیدم خودم باید یه کاری کنم ولی واقعا انگیزه هرکاری ازم گرفته شده
شما چندساله ازدواج کردی؟ بچه دارین؟
با سلول به سلولم درکت میکنم اما طبق حرف روانشناسا باید برگردی به اون زمان که انتخابت کرد، نگاه کن ببین چه فرقی با اون موقعها داری، باید کسی بشه که همه آرزو داشته باشن مال اونا باشی تا این مرد احساس ترس و شوک کنه و دوباره برگرده
منم یه ده سالی میشه و بچه ندارم
بقولی گفتنی گاهی رازاتو نمیشه حتی بخودت بگی...
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
